علل روانشناختی چاقی
سبب شناسي چاقي را چنين خلاصه ميكنند: ژنها تفنگ را پر ميكنند و محيط ماشه را ميچكاند. از عوامل غیرژنتیکی میتوان به عوامل اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی اشاره کرد. این افراد ممکن است از لحاظ هیجانی دچار اختلال باشند و به علت دسترسی به مکانیسم پرخوری در محیط، یاد گرفته باشند که از پرخوری به عنوان وسیلهای برای مدارا با مشکلات روان شناختی استفاده کنند. گفته میشود طبقهي اجتماعي و عوامل فرهنگي در چاقي دخالت دارند. در كشورهاي توسعه يافته زنان طبقات پايين اجتماع چاقتر از زنان طبقات بالاي اجتماع هستند. اما در زمینهی علل روانشناختی چاقی مباحث گستردهای مطرح شده است. با جمعبندی پیشینهی یافتههای نظریهها و یافتههای پژوهشی می توان گفت برخي از علل روانشناختي چاقي عبارتند از:
جايگزين نمودن لذت پرخوري در مقابل مشكلات غيرقابل تحمل زندگي.
پرخوري به عنوان يك علامت ناشي از بيماريهاي عمدهاي از قبيل افسردگي.
پرخوري به عنوان يك نوع اعتياد به غذا.
پاسخدهي به نشانههاي غذا. افراد چاق بيشتر از افراد عادي تحت تأثير نشانههايي از قبيل منظره، بوي خوش و طعم غذا هستند. حتي گوش دادن به توصيف غذايي كه دهان را به آب مياندازد، در شرايط مساوي افراد چاق را بيش از افرادي كه وزن طبيعي دارند به خوردن واميدارد.
برانگيختگي هيجاني. ظاهراً هرگونه برانگيختگي هيجاني مصرف غذا را در بعضي از افراد چاق افزايش ميدهد.
استرس. استرس خوردن را تحت تأثير قرار ميدهد. اثر استرس روي افراد مختلف متفاوت است. حدود نيمي از افراد تحت استرس پرخوری میکنند و در نيمي ديگر خوردن كاهش مييابد. در حالي كه به نظر ميرسد مردان در شرايط استرس كمتر ميخورند ولي زنان بيشتر به خوردن روي ميآورند.
شخصيت مستعد به چاقي. تحقيقات اخير وجود يك شخصيت مستعد به چاقي را مطرح كردهاند، كه مشخصه آن وابستگي و آمادگي به داشتن عواطف منفي از قبيل اضطراب و افسردگي است.
رابطهی مشابهي بين چاقي، جنسيت و اقدام به خودكشي ديده شده است. زنان چاق در معرض افزاش خطر هستند و در مردان چاق ميزان خطر كاهش مييابد. مدارك موجود همچنان نشان ميدهد كه در مقايسه با نمونههاي جامعه، اضطراب و افسردگي در افراد چاقي كه در جستجوي كمكهاي باليني هستند، بيشتر ديده ميشود. زنان چاق، نسبت به مردان چاق، بيشتر در معرض اضطراب و افسردگي هستند. زنان چاقي كه داراي زمينههاي اقتصادي – اجتماعي بالاتري هستند، نسبت به زناني كه داراي زمينهي اقتصادي اجتماعي پايينتر هستند، بيشتر در معرض خطر هستند. در يك پژوهش نیز افسردگي پيشبيني كنندهی شروع چاقي در يك سال بعد بوده است. افزون بر سن عوامل واسطهاي ديگري نيز وجود دارند كه با افسردگي و چاقي مرتبط هستند. برخي از اين عوامل عبارتند از: شدت وضعيت چاقي، جنسيت، وضعيت اقتصادي – اجتماعي، ميزان مذمت و بدنامي چاقي (به ويژه در فرهنگ غرب) و تمايل شديد افراد چاق به خوردن در پاسخ به هيجانات منفي. اما خطر سلامتي روانشناختي، در زماني كه چاقي با بيماريهاي مزمن ديگر همراه باشد، زمينه را براي مشكلاتي كه در همه انواع معلوليتها متداول است مهيا ميسازد. اگر شرايط اجتماعي همراه با مذمت و بدنامي باشد، پيامدهاي آن به ويژه روي عزت نفس نيز اثر ميگذارد. اگرچه شواهد درباره ارتباط اختلالات روانی با چاقی متناقض است، اما بعضی از مطالعات نشان دادهاند در افراد چاق شيوع اختلالات روانی مانند افسردگی، اختلالات اضطرابی و اختلال پرخوری درمقايسه با جمعيت عمومی به طور معنیداری بالاتر است. اين مسائل هزينههای سنگينی را به جامعه تحميل میکنند.
برخی افراد چاق وقتی عاشق میشوند به میزان زیادی وزن از دست میدهند و وقتی معشوقشان را از دست میدهند دوباره افزایش وزن پیدا میکنند. به نظر میرسد الگوهای عادتی خوردن بسیاری از افراد چاق مشابه الگوهای چاقی تجربی باشد و بهخصوص در این زمینه مختل شدن سیری معضل مهمی است. به نظر میرسد افراد چاق در محیط خود نسبت به نشانههای غذا و خوشمزگی آن حساسیت غیر ارادی دارند و در صورت دسترسی به غذا قادر به توقف خوردن نیستند. برخی از آنها قادر نیستند بین گرسنگی و انواع ملالتهای دیگر افتراق قائل شوند.
پیامدهای روانشناختی چاقی
به نظر میرسد که چاقی به خصوص چاقی شکمی احتمال ابتلا به آلزایمر را ۲ برابر افزایش میدهد. ارتباط بين چاقي و افسردگي به چند دليل پذيرفتني است. ابتدا، به دليل اينكه برخي از بيماراني كه اضافه وزن دارند به دليل طرز برخورد اجتماع با مسألهی چاقي بيشتر مستعد افسردگي ميباشند. اين افراد از حضور در جوامع نيز به همين دليل خودداري كرده و اعتماد به نفس خود را از دست داده كه آن نيز خود روند افسردگي را تشديد مينمايد. از طرف ديگر عدم حضور اين افراد در جامعه معمولا منجر به عدم تحرك بيشتر و استعداد بيشتر ابتلا به چاقي خواهد بود. در ضمن، ارتباط افسردگي و اضطراب با اشتها ارتباطي گاه متناقض ميباشد، به اين صورت كه افسردگي ميتواند موجب كاهش اشتها و كاهش وزن در برخي افراد شود، در حاليكه برخي ديگر، بهويژه افراد چاق، در هنگام افسردگي، يا اضطراب، بيشتر غذا خورده و اضافه وزن بيشتري پيدا ميكنند. نتايج مطالعات ديگر تأكيد دارد كه بيماريهاي مزمن از قبيل ديابت و چاقي نيز خود از فاكتورهاي خطر افسردگي محسوب ميشوند. لذا بر اين اساس بايد تأكيد كرد كه اختلالات خلقي و اضطراب و بيماريهاي مزمن متابوليك از قبيل چاقي و نيز عادات ناصحيح زندگي از قبيل كمتحركي و مصرف سيگار در يك سيكل معيوب دو طرفه قرار دارند كه در درمان هر كدام از آنها بايستي به طرف ديگر نيز توجه كافي كرد.
نداشتن خودتنظیمی كافی در رفتار، باعث شده كه این افراد مهارت كافی برای مقابله با استرس نداشته باشند و درمواجهه با كوچكترین استرس و تنشی، به جای مقابله منطقی با آن، به پرخوری و بدخوری یا مصرف الكل و سیگار بپردازند و این، موجب بروز مشكلات جسمی هم برای آنها میشود. برخی مطالعات نیز پیش از این از رابطه بین بیماریهای روانی و چاقی، البته در نوجوانان، حكایت داشتند. در یكی از این مطالعات كه سال گذشته در همین نشریه منتشر شده، مشخص شده بود نوجوانانی كه اضافهوزن دارند، ممكن است بیش از دیگران در بزرگسالی افسرده شوند. محققان علت این اختلالات را، آن هم بعد از گذشت ۲۰ سال، این طور توجیه كردهاند كه بچههای چاق، معمولا از طرف همسن و سالهایشان طرد میشوند و به بازی گرفته نمیشوند. که این میتواند با مشکلات رفتاری و کاهش عزت نفس همراه باشد. برخی از آنها هم انگها و برچسبها و اسمهای تمسخرآمیز از طرف دوستانشان دریافت میكنند. اینها همه در بچههایی كه زمینه مستعد دارند، میتواند موجب بروز اختلالات افسردگی و اضطراب شود. علت این رابطه دوجانبه، هرچه كه باشد، تاكید دوبارهای است بر نقش تغذیه سالم و ورزش در سلامت جسم و روان افراد در هر سن و سالی همچنین نشان میدهد كه نمیتوان جسم و روان و كاركرد مناسب هر یك از آنها را از دیگری جداگانه بررسی كرد. نمیتوان سلامت روانی كاملی داشت، وقتی كه جسم در شرایط سالمی قرار ندارد. به همین علت اگر هم از عوارض جسمی بیماریهای گوناگون بتوان صرفنظر كرد یا جلوی آنها را گرفت، باید نگران این گونه عوارض آشكار و پنهان این بیماریها بود.
اختلالات خوردن
نوعی اختلال در نحوهی غذا خوردن که از حالت طبیعی خارج شده است مثلاً نخوردن غذا به اندازهی کافی، خوردن غذا بیش از اندازه یا استفاده از مسهل یا استفراق عمدی تعریف میشوند. این اختلالات شامل افکار و رفتارهای کنترل نشدهای هستند که الگوهای بیمار گونهی غذا خوردن را القا میکنند. افراد مبتلا به این اختلالات تصویر غیر واقعی و تحریف شده از بدن خود دارند. در این زمینه تا كنون دو اختلال، توسط انجمن روانپزشكی آمریكا تعریف شده است. بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی.
بیاشتهایی عصبی (آنوركسیا نوروزا)
وجه مشخصهی این اختلال عبارت است از رفتار ارادی و هدفمند در جهت از دست دادن وزن، کاهش وزن، اشتغال ذهنی با وزن بدن و غذا، الگوهای خاص و عجیب مربوط به غذا، ترس شدید از افزایش وزن، اختلال تصویر بدن و قطع قاعدگی. در این شرايط فرد علي رغم لاغري زياد تصور اشتباهی از بدن خود دارد و خود را چاق تر از حد طبيعي و واقعي خود ميداند . احتمال وقوع اين بيماري در زنان به ويژه در سن ۳۰ – ۱۳ سالگي بيست برابر مردان بوده و بیشتر درهنرپیشهها و مدلها دیده میشود. میزان شیوع این اختلال بین زنان ۷/۳ – ۰/۵٪ است. در بین اختلالات روانی شناخته شده، بیاشتهایی عصبی بالاترین میزان مرگ و میر را دارد و مرگ و میر در ۱۸ – ۵٪ بیماران دیده میشود.
پرخوری عصبی (بلمیا نوروزا)
این اختلال شایعتر از بیاشتهایی عصبی بوده و عبارت است از خوردن غذا بیشتر از آنچه که افراد در شرایط و مدت مشابه میخورند و با احساس قوی از دست دادن کنترل و به دنبال آن استفراغ عمدی، استفاده از ملین، روزه گرفتن یا ورزش شدید برای جلوگیری از وزن گرفتن. سن شروع این اختلال در دورهی نوجوانی دیرتر از سن شروع بیاشتهایی عصبی است. این اختلال حتی ممکن است در اوایل جوانی آغاز شود اکثر افراد مبتلا به این اختلال وزن طبیعی دارند اما گاهی ممکن است در افراد چاق نیز دیده شود. در افراد مبتلا به این اختلال، اختلالات اضطرابی، و افسردگی دیده میشود.
انواع دیگر اختلالات خوردن
اختلالاتی نیز هستند كه نمیتوان علائم آنها را با دو اختلال گفته شده مطابقت داد. در این موارد فرد برخی از علائم یك اختلال و برخی از علائم اختلالات دیگر را دارد. به عنوان مثال ممكن است فرد پرخوری داشته باشد و از روشهای غیر طبیعی برای كاستن وزن استفاده كند، اما شدت علائم و تناوب این كارها به حدی نباشد كه به عنوان پرخوری عصبی در نظر گرفته شود. ممكن است فرد مقادیر زیادی مواد غذایی را بجود و بدون بلع غذا آنها را بیرون بریزد. این موارد نیز اختلال خوردن به حساب میآیند. ممكن است فرد وزن طبیعی داشته باشد اما علائم بی اشتهایی عصبی را داشته باشد. مثلا فردی كه وزن طبیعی دارد اما به تازگی محدودیتهای غذایی شدید و غیر منطقی برای خود در نظر گرفته است نیز اختلال خوردن دارد.
خوردن افراطی
خوردن افراطی نیز اختلالی است كه در آن فرد بدون اینكه سعی در كاهش وزن داشته باشد و نگران وزن خود باشد، به صورت افراطی و كنترل نشده غذا میخورد.